Web Analytics Made Easy - Statcounter

گروه سیاسی جهان نيوز: روزنامه کیهان چند روز قبل نوشت: "مولاوردی یکی از مرتبطین با «نزار زکا» جاسوس ارشد آمریکایی است. از این جهت به نظر می‌رسد باید حضور اکنونی وی در دولت به دیده شک و تعجب نگریست"
این در حالیست که طی چند روز اخیر پس از اظهارات رسمی دستگاه قضایی درباره جاسوسی سیدامامی برخی از دولتمردان همچنان در اینباره تشکیک های را وارد می کنند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!



شهیندخت مولاوردی در حاشیه نشست اخیر هیات دولت، در پاسخ به سوال خبرآنلاین که به سکوت دولت درباره پرونده سیدامامی اشاره داشت و می‌‌پرسید چرا دولتی که منشور حقوق شهروندی را تصویب کرده، در این زمینه سکوت اختیار کرده است؟ گفت: در این باره ابهاماتی وجود دارد. امیدواریم هرچه زودتر این ابهامات رفع و این اتفاق بیفتد؛ یعنی مستندات لازم ارائه شود.

او در پاسخ به این سئوال که آیا مستند صداوسیما راجع به جاسوسی کاووس سیدامامی را دیدید و به نظرتان برای مردم جاسوسی او محرز شد؟ نیز گفت: وقتی موضوعی به این مهمی مطرح می شود، باید افکارعمومی اقناع شود. بهتر بود صداوسیما مستنداتی دال بر جاسوسی وی را منتشر می‎کرد نه حواشی دیگر را؛ اما صداوسیماست دیگر، چه بگویم؟!
  دستیار رئیس‌جمهور در امور حقوق شهروندی در واکنشی دیگر به اقدام صداوسیما در پخش تصاویر و فیلم‌های از زندگی یک فرد فوت شده که به جاسوسی متهم بوده است، به خبرگزاری اصلاح طلب ایلنا هم گفته است: متاسفانه آن اقدام و مستندی که پخش شد،‌ صد در صد با فرمان هشت ماده‌ای امام و منشور حقوق شهروندی در مغایرت است. ما درخصوص مسائل این چینینی مجموعه‌ای از بحث‌ها را در هیات دولت داریم. تذکرها ارائه و پیگیری می‌شود ولی آنکه چقدر تاثیرگذار است، باید دید و منتظر ماند. متاسفانه این مسئله تبدیل به روال شده در حالی که این رویه باید عوض شوند.
 
  البته دراینباره خانم مولاوردی تنها نبوده و فردی همانند آشنا که سوابق امنیتی بسیاری نیز در کارنامه خود دارد، در رزوهای گذشته درباره جاسوس موشکی دست به حاشیه سازی زد. همچنانکه در آخرین توییت خود در این رابطه نوشته است: قاعدتا نه استادان مأمورند و نه مأموران معذور!؛ او پیش از این نیز حتی درباره خودکشی جاسوس مذکور نیز توییت کرده بود: " نه جامعه شناسان دین خودکشی می کنند نه حامیان حیات وحش"

اما نهایتا حسام الدین آشنا مشاور رئیس جمهور، مستند 20:30 درباره جاسوسی سید امامی را به نظر سنجی گذاشت. وی در این نظرسنجی توئیتری از مخاطبان خواسته بود که در قامت حقوقدان این برنامه را بررسی کرده و اعلام کنند آیا پخش این مستند با قانون اساسی موافق بوده یا خیر. نتیجه این نظر سنجی را در ادامه می بینید.
 
  با این وجود روزنامه های اصلاح طلب نیز به پخش مستند جاسوس مذکور اعتراض کرده بودند.روزنامه بهار در اینباره نوشته بود: " از فردی که سابقه چندین و چند سال حضور در دانشگاه امام صادق (ع) به عنوان استاد و فعالیت مستمر در حوزه محیط زیست را داشته است بدون آنکه در دادگاهی اتهاماتش ثابت شود با نام و نشان کامل نام برده می‌شود در حالی که حتی اتهامات مطرح شده علیه کاوس سیدامامی هنوز در هیچ دادگاهی هم به اثبات نرسیده است سازمان سیاسی – رسانه‌ای صداوسیما و برخی رسانه‌های شناخته شده بدون توجه به مراحل قضایی و رعایت حداقلی از اصول اخلاقی سعی در مخدوش ساختن آبروی این فرد دارند. نکته تاسف بارتر این ماجرا آنجاست که امروز دیگر دست این فرد از دنیا کوتاه است و مطرح کردن چنین اتهاماتی از سوی ایده پردازان و برنامه سازان صداوسیما علیه فردی که دیگر امکان دفاع از خود را ندارد نشانگر بی توجهی به الفبای شرافت و انسانیت است.»
 
  این روزنامه اصلاح طلب در ادامه در اقدامی عجیب پیشنهاد می دهد که مسئولان قضایی با سازندگان مستند علیه جاسوس موشکی برخورد کنند و می نویسد:«شاید از چنین رسانه هایی انتظاری نیست اما از دیگرانی که شاهد و ناظر این وضعیت هستند و همینطور مسئولان محترم دستگاه قضایی انتظار می‌رود که به موازات پیگیری پرونده مورد بحث درباره بازداشت برخی فعالان محیط زیست به اتهام «جاسوسی» برخورد لازم با عوامل پخش چینن فیلمی درباره مرحوم سیدامامی آن هم از رسانه عمومی کشور را در دستور کار خود قرار دهند»

  *ماموریت مهم حامیان جاسوس‌ها
چند روز قبل حسین شمسیان عضو شورای سردبیری روزنامه کیهان درخصوص علت حمایت برخی چهره ها و جریان ها از جاسوس‌ها در کانال تلگرامی خود نوشت: این روز ها حرف و نقل درباره مرگ«کاووس سید امامی» فراوان شده و تقریبا همه شده اند کارشناس امنیتی و قضایی!

حرفی نیست، اما آنچه امروز خیلی سر و صدا کرده ،هنوز کمتر است از آنچه سه سال قبل در کیهان درباره این به اصطلاح موسسه‌ غیر دولتی و شرکای داخلی و خارجی اش منتشر شد.

موسسه حیات وحش میراث پارسیان، مراد طاهباز ، دیوید لیلین آمریکایی و ... تنها برخی از اسامی مندرج در گزارش سه سال قبل کیهان بود. اما مهم نیست که اول چه کسی گفت! مهم بقیه ماجراست. مهم این است که با مرگ سید امامی، ماجرا به پایان می رسد یا نه!؟

 یادمان نرفته که در پرونده جاسوس هسته ای ، هیچکس خودکشی نکرد و مدتی بعد «فقط» دُرّی اصفهانی محکوم شد!آنهم «فقط»به پنج سال حبس!یعنی باید قبول کنیم که دری اصفهانی بدون هیچ شبکه ای تا آن سطح رسیده بود؟!

 در پرونده سیامک نمازی و پدرش باقر هم هیچ کس خودکشی نکرد، آنجا هم «فقط»آن دومحکوم شدند! آنهم «فقط» به ده سال حبس! و کسی نپرسید آنها از دوره کارگزاران تا دوره روحانی در ایران کجاها بودند و عامل کدام سند های مهم و «تصمیم سازی»های کلان بودند!؟در مرکز تحقیقات استراتژیک فلان مجموعه مهم  چه می کردند و با رئیس و معاون وقتش چه سر وسری داشتند!؟

همین ها را می‌توان در باره  حامیان و مرتبطان نزار زاکار ، جیسون رضائیان و ... پرسید و سئوال کرد که اصلا چه شد که جیسون رضائیان بعد از محکومیت به آمریکا رفت! چه کسانی دنبال مبادله نمازی ها بودند و چه کسی اجازه نداد!

 حالا در این پرونده برخلاف موارد قبلی ،طرف اصلی ماجرا خودکشی کرده است و ظاهرا راه هموار تر شده !آیا با این مرگ ،پرونده مختومه می شود!؟ آیا شبکه مهم و بلند پایه وی در برخی مراکز اجرایی و علمی کشور به حال خود رها می شود!؟

آیا سامانه تسهیل کننده گردش مالی  «موسسه حیات وحش میراث پارسیان» به تامین مالی دیگر جاسوس ها ادامه خواهد داد!؟ آیا آنها که نظرات سید امامی را در مدیریت ها و برنامه ریزی ها به سند تبدیل می کردند، در سیستم می مانند و به کارشان ادامه می دهند!؟

اینها سوالاتی به مراتب مهم تراست از ماجرای مرگ، اما ظاهرا شبکه حامی جاسوس ها (شامل برخی نمایندگان مجلس، زنحیره ای ها،برخی مشاوران آشنا با امور امنیتی،برخی دولتمردان و...) می کوشند با پررنگ کردن ماجرای خودکشی، اجازه طرح و مطالبه آنها را ندهند.

پ.ن: یک شِبه رسانه حامی شبکه نفوذ، در فرار به جلویی ناشیانه، به زعم خود کوشیده اسامی برخی مرتبطان را بسوزاند.
 

منبع: جهان نيوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.jahannews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جهان نيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۷۳۶۴۳۵۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

خاطرات مهندس جعفر شریف امامی از کار در راه آهن

تین نیوز حبیب لاجوردی :

جعفر شریف امامی از مدیران عامل راه آهن بوده که کار را پس از اتمام درس از راه آهن شروع کرده و سلسه مراتب مختلف را به تدریج پیموده تا به سمت مدیرعامل راه آهن رسیده است. در اینجا خاطرات وی را که مربوط به فعالیت در راه آهن در گفتگو با پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد بیان کرده، آورده ایم:

معرفی و تحصیلات

س- قربان اگر اجازه بفرمایید اول شروع بکنیم با یک خلاصه ای: از خانواده تان، مرحوم پدرتان بفرمایید و بعد شرح بدهید رفتن تان را به اروپا و تحصیلات تان و بعد آن وقت می رسیم به موضوعات بعدی.

شریف امامی: آن‎چه که من راجع به خانواده ام می توانم بگویم این است که پدر من یک مرد روحانی بود و تحصیلاتی که من در تهران کردم اول در مدرسۀ شرف بود و بعد از مدرسۀ شرف به مدرسۀ آلمانی رفتم آن‎جا در واقع متوسطه را در قسمت فنی تمام کردم و بعد برای رفع احتیاجات راه آهن عده ای در حدود سی نفر از وزارت راه می فرستاد به آلمان و من جزو آن هیئت به آلمان فرستاده شدم. در آلمان ما در Brandenburger Zentralschule در مدرسۀ سنترال که مدرسۀ راه آهن بود هجده ماه تحصیل مربوط به رشته های مختلف راه آهن کردیم و به سه دسته تقسیم شدیم که هر دسته ای یک قسمت از راه آهن را تحصیل کردند و بعد به ایران مراجعت کردیم.

در موقع مراجعت ما را دو دسته کردند یک دسته فرستادند به راه آهن شمال که در آن‎جا آلمان‎ها کار می کردند و یک دسته را به راه آهن جنوب فرستادند که آمریکایی ها بعداً برای ادامۀ ساختمان راه آهن آمدند. در آن‎جا مهندسی بود به نام Caroll که سر مهندس راه آهن بود.

سفر از تهران و توقف در لرستان

در این‎جا خالی از فائده نخواهد بود که مختصری از وضع مسافرت خود را از تهران به اهواز شرح دهم، در آن موقع وسیلۀ مسافرت اگر عدۀ کافی بود می شد یک اتومبیل سواری دربست کرایه کرد و به مسافرت رفت و الا باید با اتومبیل باری که پست را می برد پهلوی شوفر نشسته و با پست به سفر برود. ما پنج نفر یک اتومبیل سواری کرایه کرده و به راه افتادیم. راه تا لرستان به طور عادی بود و در تمام شبانه‎روز مقدور بود که انسان حرکت کند، البته راه ها تماماً خاکی بود و هنوز آسفالت نشده بودند و حتی در تهران خیابآن‎های آسفالت نداشت و عصرها در جوی خیابان از طرف بلدیه (شهرداری) آب جاری می کردند و سپورها با دلوی که داشتند خیابآن‎ها را آب پاشی می کردند تا گردوخاک کمتر شود. و گاهی با مشک آب پاشی می شد که سپور مرتب می گفت پرهیز آب و از مشک آب می پاشید. در لرستان راه تازه ساخته شده بود و چون راه آهن نبود در طول راه روی ارتفاعات مشرف به جاده برج های ژاندارمری ساخته شده بود که در هر برج ۶ نفر مسلح بودند و تمام روز راه را زیرنظر داشتند و به محض این‎که تاریک می شد عبور و مرور ممنوع می شد زیرا ممکن بود که انسان مواجه با راهزن های طول راه بشود. موقعی که از لرستان عبور می کردیم ژاندرم ها در محلی که قهوه خآن‎های بود جلوی مسافر را می گرفتند که در همان‎جا بیتوته کنند و چون ممکن بود تا قهوه خانه بعدی هوا تاریک شود مانع حرکت می شدند.

موقعی که اتومبیل به چالان چولان رسید نزدیک چهار بعدازظهر بود و جلو را گرفتند که باید همین جا بمانید و هر چه اصرار کردیم مفید قرار نگرفت لذا به متصدی قهوه خانه دستور دادیم که محلی را نزدیک رودخانه تمیز و آب پاشی کرده و تخت چوبی بگذارد که جای با صفایی بود بنشینیم، و چون همه چیز از حیث غذا و لوازم یعنی تخت سفری همراه داشتیم بساط را در آن‎جا پهن کرده و نشستیم. بعد از چند دقیقه سواری از دور نمایان شد که خیلی رشید و چابک به نظر می رسید، یک سرآمد نزد ما و از اسب پرید پایین و سلام کرد افسری بود به درجه نایب اول و وقتی که نشست و به او تعارف کردیم معلوم شد اول راه است و تازه افسر شده است و خود از دزدان معروف منطقه بوده و اینک از طرف سپهبد امیراحمدی فرماندۀ نیروی غرب مأمور حفاظت ۱۵۰ کیلومتر راه شده و به درجۀ افسری نائل شده است. البته خود او سواد خواندن و نوشتن نداشت و کارهای دفتری او را یک سرجوخه انجام می داد نام او عباس قونکه بود و شروع کرد از دزدی های قبل و اقدامات بعد برای امنیت منطقه و گرفتن دزدها با لهجۀ لری غلیظ تعریف کردن و فرستاد چند مرغ از ده نزدیک آوردند که سرخ کرده و با غذایی که ما داشتیم با هم خوردیم، ضمناً از جیبش کیف چرمی کوچکی بیرون آورد و در آن ستارۀ برنجی درآورد و نشان داد و گفت قصد دارم هر وقت حضرت اجل (سپهبد امیراحمدی) به این‎جا بیاید اجازه بگیرم که درجه سلطانی (سروانی) داشته باشم و با ما مشورت می کرد که چگونه گزارش بدهد و جملات را تکرار می کرد تا حفظ شود. خلاصه از لرستان به بعد تا اهواز به هیچ وجه امن نبود و جز در روز زیر نظر ژاندارم ها مسافرت مقدور نبود.

مطلب دیگر که مناسب است ذکر شود وضع شهرهای خوزستان بالاخص شوشتر و دزفول و اهواز است که در آن موقع شاید در حدود ۷۵ درصد مردم تراخم داشتند و عدۀ زیادی کور بودند و از آب رودخانۀ کارون با مشگ برای خود آب حمل می کردند در محلی که دیگران مشغول قضای حاجت بودند. و در بازار شوشتر دکانی بود که هرچه نگاه کردم ندانستم که متاعش چیست وقتی پرسیدم گفتند گیوه فروشی است ولی روی گیوه ها آن قدر مگس نشسته بود که تمام سیاه به نظر می رسید و تشخیص مشکل می شد. کثافات مستراح ها در بعضی از خیابآن‎ها از بالای بام به داخل کوچه می ریخت و با در اختیار بودن تمام عوامل توسعه از آب و آفتاب و زمین مستعد و سوخت ارزان فقیرترین و کثیف ترین افراد در آن‎جا دیده می شدند.

 

ورود به اهواز و ملاقات کارل سرمهندس راه آهن

در اهواز موقعی که ما وارد شدیم یک عده ای از رفقای ما از بعضی از مسائل تنقیداتی کردند که موجب شد کارل تلگرافی به تهران کرد و اظهار کرد که این محصلین را من اصلاً نمی خواهم همه را خواهش می کنم پس بگیرید و ما با این‎ها وقت این‎که سروکله بزنیم نداریم.

س- ایرادات چه بود؟

ج- راجع به ساختمان راه آهن ایراداتی گرفته بودند من جمله مربوط به ریل گذاری و از این قبیل.

س- مسئله فنی بود یا مسئله سیاسی…

ج- نه نه نه فقط فنی بود. بعد من به رفقا گفتم بنشینم یک قدری صحبت بکنیم ببینیم مصلحت ما چیست، بمانیم یا برویم چه بکنیم. بعد از بررسی هایی که کردیم به دو دلیل من و چند نفر از رفقا تصمیم گرفتیم که همان‎جا بمانیم، یکی این‎که در شمال هنوز مالاریا خیلی بود و من شخصاً از لحاظ مالاریا حساسیت داشتم و میل نداشتم در یک منطقه ای که مالاریا هست بروم کار بکنم. دوم این‎که در جنوب اساساً میدان کار وسیع تر بود و کارل که آن‎جا بود اختیارات بسیار وسیعی داشت و اعلی حضرت فقید نسبت به او فوق العاده توجه داشت برای این‎که علاقۀ شدید به پیشرفت راه آهن داشت. علی‎هذا اختیارات زیادی به کارل داده بود که حتی شاید از اختیارات وزیر هم زیادتر بود البته از لحاظ اداری. از این جهت من تقاضا کردم از کارل که ملاقاتش کنم و رفتم آن‎جا وقتی که به دفترش آمدم لباس با کراوات و پیراهن سفید داشتم. گفت با این ریخت آمد{ی} با من صحبت بکنی من اصلاً حاضر نیستم صحبت بکنم. گفتم چه جور من بیایم که شما حاضر می شوید صحبت بکنید؟ گفت باید بروید لباس کار بپوشید (اوورل آبی) آن وقت حاضرم صحبت بکنم.

س- مکالمه به انگلیسی بود یا به فارسی؟

ج- مترجم بود که این وسط یک مترجمی داشت به نام آقای علوی اهل محل بود بسیار مرد شریفی بود یک پایش را هم کوسه زده بود که شل بود ولی انگلیسی‎اش خیلی خوب بود و آن‎جا مترجم کارل او بود.

خلاصه رفتم در اهواز یک مغازۀ بزرگی بود به نام کراچی استور. در آن وقت هنوز هندوستان و پاکستان جزو مستعمرات انگلیس بود و کراچی را همه جزء هند و هر چی از پاکستانی ها بود همه را هندی می شناختیم. در کراچی استور چیزهای مختلف از اجناس خرازی و بزازی و حتی خیاطی داشت در واقع مثل یک گراندمگازان {فروشگاه بزرگ} اهواز بود در آن وقت. رفتیم آن‎جا و دستور دادم به یک لباس کار برایم تهیه بکند گفت لباس کار آماده دارم ولی بایستی که قدری اندازه بکنم. برای من یک دست لباس درست کرد و خریدم و آمدم فردا دومرتبه رفتم به کارل خواهش کردم که مرا بپذیرد و رفتم به دفترش و دید با لباس کار آمده ام گفت حالا حاضرم صحبت بکنم، گفت که شماها خیال نکنید که یک مقدار تئوری یاد گرفته اید من برای آن ارزش زیادی قائل هستم. من نتیجۀ کار می خواهم و بایستی بدهید که کار بکنید من همه گونه کمک می کنم ولی اگر که بخواهید بنشینید پشت میز در اداره و بخواهید همه‎اش با کاغذبازی و حرف وقت بگذرانید این‎جا رشدی نخواهید کرد این را از حالا باید صریح بگویم. گفتم نه ما حاضریم که لباس کار هم بپوشیم و با همین لباس برویم سرکار و کار بکنیم.

گفت خیلی خوب فوراً تلفن کرد به رئیس قسمت مکانیک، Superintendent Mechanical شخصی بود به نام Moler آمد آن‎جا و گفت که با این شریف‎امامی مذاکره کرده ام و حاضر شده است که با کارمندان دیگر شما همکاری بکند و بایستی از پایین ترین مرحلۀ کار یعنی از عملگی باید شروع بکند و بیاید بالا من جور دیگر موافقت نمی کنم.

از عملگی تا نقشه خوانی و نصب کارخانه تعمیرات واگن و لکوموتیو

در آن موقع می خواستند یک کارخانۀ تعمیر درست بکنند برای تعمیرات واگن ها و لکوموتیوها و غیره و یک شخص ارمنی آن‎جا سرکارگر بود مرا مولر به او معرفی کرد که باید با او همکاری بکنم و او هم ملاحظه نکرد از همان روز اول با چند عملۀ عرب همراه کرد که مثلاً یک سرنردبان را یکی از آن‎ها می گرفت و یک سرش را هم من می گرفتم تا اطمینان حاصل شود تا آماده هستیم که کار بکنیم. دو سه روزی که آن‎جا به این صورت شروع به کار کردم نقشه های کارخانه آمد که ماشین آلات را نصب بکنیم آن‎جا دیگر خود سرکارگر هم نمی توانست که خوب نقشه ها را بخواند و مجبور بود از من استفاده بکند و کارهای ریختن طرح فنداسیون ماشین آلات و پایه های مربوط به ترانسمیسون و غیره تمامش را دیگر من دستور می دادم که چه بکنند از این جهت بعد از چند روز شدم معاون سرکارگر یعنی یک قدم جلو رفتم تا بعد که کارخانه تعمیر را نصب کردیم و تمام شد، مولر مرا خواست و گفت که ما تعدادی منبع آب بایستی نصب بکنیم در بعضی ایستگاه های راه آهن برای احتیاجات آب گیری لکوموتیوها و می خواهیم این‎ها را مقاطعه بدهیم شما مراقبت بکنید که این کار را که می دهم به همین سرکارگر ارمنی که بکند مراقبت بکنید که قیمتش را حتی‎المقدور ارزان و سریع تمام بکند تا بر آن اساس بتوانیم با او قرارداد ببندیم.

اولین کار مقاطعه کاری و اولین افزایش حقوق پنجاه درصدی

وقتی که ما شروع کردیم به نصب اولین منبع آب در اهواز که در آن‎جا دو تا باید نصب می شد بعد از آن‎که اولی تمام شد آمدم به مولر گفتم در این‎جا چون اختیاراتی نداشتم و هرچه سرکارگر می خواست می کرد صرفه جویی کامل نشده است من می توانم که منبع آب دومی را ارزان تر و سریع تر نصب بکنم. شما چون مایل بودید که حداقل قیمت و کوتاه‎ترین زمان را به دست بیاورید من حاضرم که تعهد بکنم که این نظر را تأمین بکنم. مرا برد پیش کارل و گفت شریف‎امامی چنین اظهاری می کند و حاضر است. تعهد بکند که منبع آب دوم را خودش نصب بکند هم سریع تر و هم ارزان تر. کارل اعتبار محدودی کمتر از آن‎چه که آن سرکارگر خرج کرده بود به من داد و گفت که این اعتبار را در اختیارات می گذاریم برو هر کاری می توانی بکن ولی دیگر به من مراجعه نکن تا وقتی که منبع سوار شده باشد.

علی‎هذا رفتم و آن منبع را با تقریباً سه خمس قیمتی که او تمام کرده بود از لحاظ پرداخت دستمزد و در حدود چهار روز هم کوتاه‎تر از آن‎چه که او طول داده بود نصب کردم. بعد آمدم و به مولر گزارش دادم که کار منبع تمام شده است.

برخاست و آمد همراه من دید که منبع را نصب کرده ام و تمام شده است، مرا برد پیش کارل و به کارل گفت که شریف‎امامی منبع را سوار کرده و ارقامی را هم که گرفتم هم ارزان تر و هم زودتر تمام شده است. کارل گفت که پس می آیم خودم ببینم. آمد و خودش دید و همان‎جا دستور داد همۀ رؤسای ادارات بیایند به محل نصب منبع آب. رئیس حسابداری و رئیس کارگزینی کارپردازی و غیره همه آمدند.

س- رؤسای ادارات آمریکایی بودند؟

ج- نه نه، این‎ها فقط چند نفر رؤسای ادارات فنی آمریکایی بودند بقیه ایرانی بودند مثلاً رئیس حسابداری آقای جمال خان بود که رتبه ۹ داشت و آن وقت در خوزستان دو نفر رتبه ۹ بود یکی جمال خان بود و یکی پیشکار دارایی خوزستان. دو نفر رتبه ۹ بیشتر نبود آن‎جا رتبه آن وقت خیلی اهمیت داشت و کارمندانی که در راه آهن بودند تمام رتبه ۲، ۳، ۴ و این‎ها بودند. فقط یک نفر بود آقای فرمی که رتبه ۶ داشت و معاون جمال خان بود.

س- فرمی؟

ج- فرمی گویا آمد به آمریکا بعداً جمال خان که رتبه ۹ داشت معاون کارل بود. و فرمی هم معاون جمال خان. خلاصه این‎ها آمدند در بیرون اداره در فضای آزادی که ما منبع آب را سوار کرده بودیم و کارل شروع کرد به توضیح دادن که من با این جوان اول صحبت کردم و به او گفته بودم که باید از پایین شروع بکند و نشان بدهد که کار می تواند بکند تا کار مستقل بشود به او داد و از این قبیل حرف ها. حالا نشان داده است با این‎که واقعاً کارش را خوب می تواند از عهده برآید و مسئولیت های بیشتری آماده هستم که به او بدهم و حقوق را پنجاه درصد یک‎مرتبه اضافه کرد، بعد از جمعاً چهار پنج ماه بیشتر طول نکشیده بود که من در راه‎آهن شروع به کار کرده بودم.

س- مبلغ حقوق چند به چند اضافه شد؟

ج- چهارصد ریال بود شد ششصد ریال.

س- ماهی؟

ج- البته ماهی. بعد مرا کرد رئیس شعبه. تمام کارهای لوله کشی و نصب منابع آب و آهنگرخانه و نجارخانه و کارهای ساختمانی درها و پنجره ها و قالب پزی ها و غیره که برای طول راه و ایستگاه ها باید ساخته بشود همه آمد زیرنظر من.

س- این در چه سالی بود؟

ج- این در اوایل سال ۱۳۱۰ شمسی بود. در آن موقع حقوق خیلی خوبی دیگر پیدا کردم زیرا قیمت ها آن‎جا فوق العاده ارزان بود اگر مقایسه بکنید مثلاً از همان‎جایی که من لباس کار خریده بودم لباس معمولی می دادم درست کند برای من یک کت‎وشلوار روی اندازه می دوخت از پارچه کتانی فرمی به مبلغ چهار تومان. قیمت ها در این سطح بود یعنی یک کت وشلوار از پارچه و دوخت و غیره می شد در حدود چهار تومان و یا ما پانسیون بودیم در راه آهن به ماهی پانزده تومان یعنی ناهار و شام و چاشت و غیره همه این‎ها در ماه پانزده تومان می‎شد با سطح قیمت ها که از این قرار بود ماهی چهل تومان هم حقوق ماهیانه بود. به طوری که من از همان چهل تومان مبلغی صرفه جویی داشتم که مقداری فرش و میز تحریر و غیره بعداً برای خودم خریده بودم. به هر صورت آن‎جا یک شروع خیلی خوبی برای من شد که با ذوق و شوق و با علاقه شروع به کار کردم و وضع من در خود راه آهن و در وزارت راه یک وضع استثنایی در واقع شده بود که همه تا اندازه ای حتی رشک می بردند.

تاریخ انجام مصاحبه: پنج شنبه ۱۳ می ۱۹۸۲ { 23 اردیبهشت 1361 } در شهر نیویورک 

آخرین اخبار حمل و نقل را در پربیننده ترین شبکه خبری این حوزه بخوانید

دیگر خبرها

  • حمله حزب الله به مرکز تجمع نظامیان و پایگاه جاسوسی صهیونیست‌ها
  • توجه دولت و دولتمردان به سامان دادن اقتصاد کشور ضروریست
  • برخورد با بی‌حجابان یا دولتمردان؟
  • اصلاحات امام زمانی؛ برخورد با بی‌حجابان یا دولتمردان؟
  • قیمت طلا، سکه و ارز امروز ۱۴ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳ / سکه لب مرز حساس ایستاد
  • اهمیت عملیات وعده صادق مانند تسخیر لانه جاسوسی است
  • قیمت طلا، سکه و ارز امروز ۱۳ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳/ قیمت طلا و سکه صعودی شد
  • خاطرات مهندس جعفر شریف امامی از کار در راه آهن
  • کارگران سربازان بی‌ادعای جبهه اقتصادی‌اند
  • شوخی جالب مولر با ستاره رئال‌مادرید: جاسوسی می‌کنی (فیلم)